دیگر هوای برگردانتنت را ندارم
هــر کجـــاکهـ دلتــ میخواهـد بــــــ ـرو...
فقط آرِزو میـ ـکنم وَقتیـ دوباره هـوای ِ مَــــــن بِه سرت زَد
آن قَدر آسمان دِلَت بگیـرد کِهـ
باهزار شبــ گِریه چِشمانت
باز هَــم آرام نگیـ ـریـ واما مَـ ـن برنمیـگردم کِه هیــچ!
عطرتنم راهـم از کوچه هـای پشت سرم جمع میکـنم
کِه نتوانیــ لَم دهی رویِ مبلهای ِ راحتیـ
با "خاطـ ـراتم" قدم بزنیــ
نظرات شما عزیزان:
|